نم نم بارون |
||
شنبه 9 آذر 1392برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : نعیمه
خدايا سرد اين پايين از اون بالا تماشا كن... اگه میشه فقط گاهی خودت قلب منو هاااا کن... خدایا سرده این پایین ببین دستامو می لرزه... دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه ... تو اون بالا من این پایین ، دوتاییمون چرا تنها... اگه لیلا دلش گیره ، بگو مجنون چرا تنها... بگو گاهی که دلتنگم ، ازاون بالا تو می بینی... بگو گاهی که غمگینم تو هم دلتنگ و غمگینی... خدایا ! من دلم قرصه ! کسی غیر از تو با من نیست... خیالت از زمین راحت، که حتی روز، روشن نیست... کسی اینجا حواسش نیست که دنیا زیر چشماته... یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته... فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم... که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم... خدایا ! وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن... شنیدم گرم آغوشت ، اگه میشه منم جا کن... دلبسته ي کفشهایم بودم. کفش هايي که يادگار سال هاي نوجواني ام بودند
دلم نمي آمد دورشان بيندازم .هنوز همان ها را مي پوشيدم اما کفش ها تنگ بودند و پایم را مي زدند قدم از قدم اگر بر مي داشتم زخمی تازه نصیبم مي شد سعي مي کردم کمتر راه بروم زيرا که رفتن دردناک بود ادامه مطلب ... دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 19:0 :: نويسنده : نعیمه
مثل قرار هر سال، رفت سويي كه دلش مي خواست. مثل هرسال شلوغ بود و پر از غوغا. پرده را كنار زد. رفت در دل جمعيت. صف ايست و بازرسي. آن قدرغلغله كه انگار به شخص پشت سر و پيش رويش دوخت شده است.هوابه شدت مضايقه مي كرد در آن جاي تنگ. به هر جان كندني بود از اين معبر عبور كرد. وارد صحن شد. سلامي داد و ادامه ي راه. ادامه مطلب ... شنبه 5 مرداد 1392برچسب:, :: 21:49 :: نويسنده : نعیمه
شب قدر است بیا قدر بدانیم کمی شعله افتاده به ملک دلم از فرط گناه روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان عهد بستیم و شکستیم بسی کاش که ما پوشه از بار گناهان شده پر حجم بیا نگذاریم زبانه بکشد دوزخمان بنشانیم نهالی به امید ثمری و ارادت بنماییم و بگوییم " الغوث "
" امیرعلی مصدق "
یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : نعیمه
اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ...
دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او
آنگاه که مهر می ورزی مهربانيت تو را به زيباترين معصوم دنيا تبدیل ميکند
پس خود را گناهکار مبين
من موسایی می شناسم که صدها غریق را نجات داد ویکی شکرگزارش شد!!!
من عيسي نامي را ميشناسم که ده بيمار را در يک روز شفا داد و تنها يکي سپاسش گفت!!!
من محمدی را می شناسم که هزاران تاریک زده را روشنایی داد و یکی قدردانش بود!!!
من خدايي ميشناسم كه ابر رحمتش بر زمين و زمان باريده يکي ازهزار سپاسش مي گويند!!!
پس مپندار بهتر از آنچه موسی وعيسي و محمد و خدايش را سپاس گفتند از تو براي مهربانيت قدرداني کنند.
پس از ناسپاسي هايشان مرنج و در شاد کردن دلها همچنان بکوش که اين روح توست كه با مهرباني آرام مي گيرد.
تو با مهر ورزيدنت بال و پر ميگيري ...
خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد ...
پس به راهت ادامه بده!
دوست بدار نه براي آنکه دوستت بدارند ...
تو به پاس زيبايي عشق ، عشق بورز و جاودانه باش...
شنبه 22 تير 1392برچسب:, :: 20:20 :: نويسنده : نعیمه
دارم راه برگشتو گم می کنم چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : نعیمه
خدایا گفتم دست خالی زشته بیام مهمونی، دست پر اومدم، دستی پر از گناه...چشمی پر از امید... بمونم یا برگردم؟.....
التماس دعا
سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 21:55 :: نويسنده : نعیمه
گلایه ای از خدا، منتسب به دكتر علی شریعتی ادامه مطلب ... |
||
![]() |