نم نم بارون
 
 
پنج شنبه 12 شهريور 1394برچسب:, :: 11:16 ::  نويسنده : نعیمه

واسه هممون اتفاق میفته ...

وسط های لیست تقریبا بلند و بالایم نوشته بودم : یک و نیم کیلو سبزی خوردن ...
همسرم آمد زود خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد
وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم ...
یک و نیم کیلو نبود !
از این بسته های آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد . حسابی جا خوردم !
سلفون رویش را که باز کردم سبزی ها پلاسیده بود
در بهت و عصبانیت ماندم .
از دست همسرم که به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد ، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود !!
یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم و یک دعوای بزرگ راه بیاندازم ...
بعد بی خیال شدم توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد با خودم فکر کردم : شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم

بعد به خودم گفتم : خوب شد زنگ نزدی ! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن ...
نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم یا غرغر کنم و درباره اش صحبت کنم
حالا مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی ، همین ...
دم غروب ، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی ؟؟؟ آرام گفتم :

راستی سبزی هاش پلاسیده بود . یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه ...
تمام .
همسرم هم در ادامه گفت : آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم ، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی ...

آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد
مکث را تمرین کردم ... و ﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم .وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر ...

بعضی از ماها بدون اینکه بدونیم یا بخواییم یک لحظه ناراحتیمون تبدیل میشه به یک عمر قهر ...
قدر لحظه های با هم بودنمون رو بیشتر بدونیم ...



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید، نظر فراموش نشه لطفا
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 32
بازدید کل : 67911
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1