نم نم بارون |
||
شنبه 17 فروردين 1392برچسب:, :: 19:32 :: نويسنده : نعیمه
وقتی که قلبهایمان كوچكتر از غصههایمان میشود، پنج شنبه 15 فروردين 1392برچسب:, :: 15:26 :: نويسنده : نعیمه
شعری زیبا از فریدون مشیری كه دوباره خواندنش هميشه دلچسپ است...
تقديم به همه دوستان عزيز
من دلم ميخواهد
خانهاي داشته باشم پر دوست،
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
هر کسي ميخواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست...
بر درش برگ گلي ميکوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مينويسم اي يار
خانهي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد ديگر
" خانه دوست کجاست؟ "
(( فريدون مشيري ))
دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 10:41 :: نويسنده : نعیمه
امسال هم گذشت اما کسی که انتظارش رو میکشیدیم تا دنیا رو پاک کنه از این همه درد و رنج و ظلم و ستم نیومد یعنی بهتره بگم نخواستیم که بیاد هیچ کدوم هیچ قدمی برای آمدنش بر نداشتیم یه شعر قشنگی در این رابطه هست که میگه: چشم هایم از دلم رنجیده اند هر چه را دل خواست آنها دیده اند در عوض یک کار مشکل خواستند دیدن موعود از دل خواستند چون نباشد دل پی دریای نور بسته باشد دیده هنگام ظهور مهدیا دل را خودت یاری بده چشم هایم را تو دلداری بده خودم رو میگم هیچ قدمی برای اومدنش بر نداشتم از دنیا از این همه بی عدالتی و ظلم مینالم اما ذره ای سهم خودم را برای مهیا کردن شرایط ظهورش آماده نکردم شاید چون مطمئنم اگر بیاد پیشش شرمنده میشم بابت این همه گناهی که کردم و میکنم و به خاطر همین میترسم از اومدنش بیایید تو این سال جدید شده حتی یک قدم کوچیک واسه بهتر شدن، پاکتر شدن و در کل انسان تر شدن برداریم بیایید یک قدم کوچیک برای مهیا کردن ظهور آقا برداریم و باور کنیم که با اومدنش اوضاع هممون بهتر میشه یا این دل شکستة ما را صبور کن / یا لااقل به خاطر زینب ظهور کندیگر بتاب از افق مکه ، ماه من! / این جاده های شب زده را غرق نور کن . . .جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 11:47 :: نويسنده : نعیمه
فاتحه جهت شادی روح این شاعر گرانقدر فراموش نشود لطفا
با همهی لحن خوشآوائیم در بهدر کوچهی تنهاییام ای دو سه تا کوچه زما دورتر نغمهی تو از همه پرشورتر کاش که این فاصله را کم کنی محنت این قافله را کم کنی کاش که همسایهی ما میشدی مایهی آسایهی ما میشدی هر که به دیدار تو نائل شود یکشبه حلّال مسائل شود دوش مرا حال خوشی دست داد سینهی ما را عطشی دست داد نام تو بردم، لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت نام تو آرامهی جان من است نامهی تو خطّ امان من است ای نگهت خواستگه آفتاب بر من ظلمتزده یک شب بتاب پرده برانداز ز چشم ترم تا بتوانم به رخت بنگرم ای نفست یار و مددکار ما کی و کجا وعدهی دیدار ما دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد به مکّه آمدم ای عشق تا تو را بینم تویی که نقطهی عطفی به اوج آیینم کدام گوشهی مشعر، کدام کنج منا به شوق وصل تو در انتظار بنشینم روا مباد که بر بندهات نظر نکنی روا مباد که ارباب جز تو بگزینم چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم آغاسی جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : نعیمه
جـمــعــه هـا طـبــع مـن احــساس تــغـزل دارد نــاخــودآگـاه بــه سمـت تـــو تـمایـل دارد بی تو چنــدیـــست که در کار زمــیـن حــیرانم مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد شایـد ایـن باغــچه ده قـرن به اســتقبــالت فــرش گسـتـرده و در دســت گلایــل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز مــاه مخــفـی شــدنـش نـیــز تـعــادل دارد کودکی فـال فروش است و به عشــقـت هـر روز می خـــرم از پــسرک هـر چه تـفــال دارد یــازده پـله زمــین رفـت بــه سـمــت مــلکوت یــک قـدم مانــده زمـیـن شــوق تکامـل دارد هـیــچ سـنگی نـشـــود سـنگ صـبورت، تـنـــها تکیـــه بــر کــعـبــه بــزن، کـعــبه تــحـمــل دارد... ( شــــاعـــر ســیـدحــمیــدرضــابـرقـعی) پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, :: 20:23 :: نويسنده : نعیمه
دلـــــم گرفتـــــــــــــــه ... مثـل هـــوای ِ ابــری ِ شهــری خامـــوش دلــــم تنـگ اسـت ... مثـل آسمـــــــــــــان ِ بــــــی ستــاره ی ِ شـبیِ زمستــــــانـی حــال ِ دلـــــــــــم خـــوب نیســت خدایا خستــه ام ...خستـــــه ... به مــن جـــایی بــــــــــــــــــــده آنجـا حـــــــــوالی ِ ابـــرها دیـوار به دیــوار ِ کلبـــه ی ِ ستــــاره ها آنجـا که همـــه جـا نـــــــــــــور است و نگــــار می خواهـم بخوابـــــم می خواهـــــــــــــــم در آغــــوش ِ گــــــــرم ات آرام گیــرم دلــــم گرفتــــه ... دلـــــم تنگــــــــــــــــــــ اسـت دلــــم پـــرواز می خواهـد
شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 1:32 :: نويسنده : نعیمه
|
||
|