نم نم بارون |
||
یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, :: 11:0 :: نويسنده : نعیمه
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید، به خیالش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!! ای دو صد نور به قبرش بارد؛ مگس خوبی بود... من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد، مگسی را کشتم ...! یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : نعیمه
با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین را" ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد "لن ترانی" نشنیدم ز خداوند چو او "ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟ من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد پنج شنبه 11 ارديبهشت 1388برچسب:, :: 2:34 :: نويسنده : نعیمه
الهی فردا شب آرزوهاست بیایید دعا کنیم برای آن کودکی که در آن سوی این زمین پهناور امشب را گرسنه خواهد خوابید و برای آن بیماری که کسی به فردایش امیدوار نیست بیایید از خدا بخواهیم که رنج های آدمی را بکاهد و به آرامشش بیفزاید و دعا کنیم تا چشمانمان به دیدن یوسف زهرا روشن گردد
یک شنبه 22 بهمن 1386برچسب:, :: 10:55 :: نويسنده : نعیمه
انسان به میزانی که می اندیشد انسان است، به میزانی که می آفریند انسان است نه به میزانی که آفریده های دیگران را نشخوار می کند.
|
||
![]() |